loading...
احساسی
زینب بازدید : 2 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

در اروپاي شرقي کسي نمي دانست صادقانه يعني چه؟

 

در اروپاي غربي کسي نمي دانست کمبود يعني چه؟

 

و در آمريکا کسي نمي دانست ساير کشورها يعني چه؟ تشخيص مردان با سابقه خيانت در رابطه آن هم فقط از روي يک عکس دارند، توانايي که مردان در مورد زنان ندارند.

محققين به تازگي مدعي شده‌اند که زنان، در مقايسه با مردان، توانايي بالاتري در تشخيص افراد خائن دارند.

به گزارش پاپ‌ساينس، محققين سابقه روابط 189 نفر سفيد پوست بزرگسال را مورد بررسي قرار دادند. سپس از آن‌ها عکس گرفته و اين عکس‌ها را به 34 مرد و 34 زن بزرگسال نشان دادند. از اين افراد خواسته شد تا تصميم بگيرند که کدام افرادي که در عکس‌ها مي‌بينند، سابقه‌اي از خيانت در روابط دارند. به گفته محققين، شرکت‌کنندگان زن، درصد 

 

 

 

 

 

من هیچ از تو فکر جدايي نمی کنم

من عشق را از تو گدایی نمی کنم

این مهر بین ما که خودت آفریده ای

از من دریغ کن،صدایی نمی کنم

 

 

 

 

 

حتی کفش هم اگر تنگ باشد زخم میکند

 وای به حال

\\\"دل\\\"

 

 

 

 

خدایا امشب مهمانم باش

 به صرف یک قهوه تلخ

وقتش رسیده طعم \\\"دنیایت\\\" را بدانی

 

 

 

 

گفتند:کسی که دوستش داری به تو خیانت میکند...

گفتم:میدانم

گفتند:این یعنی دوستت ندارد..........

گفتم:میدانم

گفتند:روزی می رود وتنها می مانی

گفتم:میدانم

گفتند:پس چرا ترکش نمیکنی؟

گفتم:این تنها چیزی ست که نمی دانم

 

 

 

من هنوز عاشقتم!

انقدر که میتوانم هر شب بدون اینکه خوابم ببرد

از اول تا اخر بی وفایت هارا بشمارم

ودست اخرباز همه را فراموش کنم

...!

 

 

 

گفتی که ما به درد هم نمیخوریم ،

 

اما ... تو نفهمیدی

 

من تو را برای دردهایم نمیخواستم

 

 

 

 

من مسئله ی ساده ای هستم!

حل می شوم روزی

 

.

 

.

 

.

 

در آغوش تو

 

 

********

 

و

تو بر می گردی 

با 

عطر خواب هایی که ندیده بودم !

 

 

 

دیگر با عروسک هایم بازی نمی کنم.

بزرگ شدم،

خود عروسکی شدم،

آنقدر بازی ام دادند که

قلبم با تکه پارچه های رنگارنگ

وصله خورده است…

لااقل، تو دیگر قلب پارچه ای ام را

پاره نکن

 

 

 

من یه دخترم ...

اگه خودمو لوس نکنم

اگه باهات قهر نکنم و ناز نکنم

اگه وقتی چشات میچرخه از حسودی دیوونه نشم

اگه از نظر دادنات خوشحال نشم

اگه به خاطر تو به خودم نرسم

اگه سر به سرت نذارم

اگه برات گریه نکنم

اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم

اگه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلم کنی

اگه بهت نگم آقامون

اگه برات مظلوم بازی درنیارم

اگه از سرو کولت نرم بالا

اگه برات عشوه نیام

اگه گوشتو نپیچونم و نگم تو فقط مال منی

اگه ناغافل دستاتو نگیرم

اگه وقتی کار بدی کردم با ترس بهت نگم

اگه لج بازی نکنم

اگه ...

 

امـــا!!!

تو پسری!

اگه برام غیرتی نشی

اگه روم حساس نباشی

اگه ته ریش نداشته باشی

اگه باهام مهربون نباشی

اگه بهم اخمای کوچولو نکنی

اگه وقتی شالم رفت عقب نگی اونو بکش جلو

اگه دستمو محکم نگیری

اگه نگی هرکاری کردی راست بگو تا ببخشمت

اگه سر به سرم نذاری

اگه قربون صدقم نری

اگه نگرانم نشی

اگه بهم نگی عروسک من

اگه نگی من مهمم که میگم خوبی

اگه...

اونوقت منم دیوونه و عاشق تو نمیشم تا اونکارارو برات نمیکنم!

 

 

 

بگذار سرنوشت هر راهی که می خواهد برود،بگذار این ابرها تا میتوانند ببارند،ما چترمان خداست.

(فروغ فرخزاد)

 

 

هوایت که به سرم می‌زند

دیگر در هیچ هوایی،

نمی‌توانم نفس بکشم!

عجب نفس‌گیر است

هوایِ بی تو بودن!!!....

 

 

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

                             چرا چشمهایم همیشه بارانی است  

 

 

 

جغدي روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود. زندگي را تماشا ميكرد. رفتن و ردپاي آن را. و آدمهايي را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي بندند. جغد اما مي دانست كه سنگ ها ترك مي خورند، ستون ها فرو مي ريزند، درها مي شكنند و ديوارها خراب مي شوند.

 

او بارها و بارها تاجهاي شكسته، غرورهاي تكه پاره شده را لابلاي خاكروبه هاي كاخ دنيا ديده بود. او هميشه آوازهايي درباره دنيا و ناپايداري اش مي خواند و فكر مي كرد شايد پرده هاي ضخيم دل آدمها، با اين آواز كمي بلرزد.  

روزي كبوتري از آن حوالي رد مي شد، آواز جغد را كه شنيد، گفت: بهتر است سكوت كني و آواز نخواني. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگين شان مي كني. دوستت ندارند. مي گويند بديمني و بدشگون و جز خبر بد، چيزي نداري.  

قلب جغد پير شكست و ديگر آواز نخواند.  

سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت:

 

آوازخوان كنگره هاي خاكي من! پس چرا ديگر آواز نمي خواني؟

 

دل آسمانم گرفته است. 

جغد گفت: خدايا! آدمهايت مرا و آوازهايم را دوست ندارند.  

خدا گفت: آوازهاي تو بوي دل كندن مي دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چيز كوچك و هر چيز بزرگ.

 

تو مرغ تماشا و انديشه اي! و آن كه مي بيند و مي انديشد، به هيچ چيز دل نمي بندد.

 

دل نبستن سخت ترين و قشنگ ترين كار دنياست. اما تو بخوان و هميشه بخوان كه آواز تو حقيقت است و طعم حقيقت تلخ. 

جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره هاي دنيا مي خواند

 

و آنكس كه مي فهمد، مي داند آواز او پيغام خداست

 

 

 

 

زنی به پناه شانه های مردانه تو دل سپرده است ...

 

  تو به كشف اندام زنانه او چشم دوخته ای ....

 

  -جايی ديگر-

 

  مردی به مهر و عاطفه زنانه تو دل سپرده است ...

 

  تو با ماشين حساب به جان دارايی او افتاده ی ...

 

  -برميگرديم به ابتدا-

 

  چرا خوب با خوب نه!

 

  چرا بد با بد نه!

 

  چرا خوب با بد ؟!

 

  مگه نه اينكه ميگن... خلايق هرچه لايق!؟!!

 

 

 

 

شماره عوضی نبود ... 

صدا اشتباه نبود ... 

صدا همان صدا بود ... 

چیزی دیگر انگار عوض شده بود .... 

چیزی شبیه دل ...

 

 

 

هزار بار گفتم

با این بادهای هرزه نپر!

به آنها نخ نده!!

حالا ...

بالای آن دکل

با سیمهای لخت فشار قوی

دست و پنچه نرم کن!

بادبادک جوان!

 

***

 

مادر؛

روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛

چند زمستان برف نشسته است؛

تا من به بهار رسیده ام ...!

 

 

 

در من زنی است که مدام سیگار می کشد

و مؤمن شده است 

آنقدر که شهوت دارد

 

 

 

ماهیانی که دیر فهمیدند 

کوسه از رنج بی کسی مُرده

 

 

دستهایی که می‌بُرم از تو 

زیر ساطورهای بیزاری

گوشهایی چه ونگوکی دارم

پشت دروغ‌های تکراری

دروغ‌ها را نریز در گوشم 

قولهایی که سست می‌بندی 

و می‌ریختی در گوشم بل اجبار

با بوسه‌های عقیم بی‌تکرار

 

 

 

 

مُرده که حتما نباید زیر خروارها خاک باشد

مُرده می تواند زنده باشد

صبح برود سرکار

شب

سیگاری روشن کند

خیره شود

به عکسی ، خاطره‌ای ، تکه شعری 

و عاشقانه ای بنویسد

انگار نه انگار که سال‌ها است مُرده است . 

 

 

 

یه سالو

غمبار است آدمها هم تاریخ مصرف دارند

بعضی‌ها خیلی کم بعضی‌ها تا ابد 

اما

آخر قصه شاید چنین باشد 

که چای کیسه‌ای

طاعونی که در دلش بود را 

ریشه کن کرد 

بعد

نشست

و

تلوزیون را روشن کرد

 

 

 

 

در سرزمــين من کــسي بوســه فرانسوي بلد نـيست...

اينجا مـــث آلــمان پل عـــشق ندارد....

ازگل رز هلندي هم خبري نيستـــ...معشـوقـت را فـقط 

 

 

 

ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ

ﺧﻴﻠﻲ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻱ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ

ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ

ﺩﺳﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ

ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺵ

ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ

ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ

ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺎ ﻧﺎﻛﺠﺎ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ....

ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ....ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ

ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻟﺮﺯﺍﻧﺪ....

ﻓﺮﻕ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﺩ...

ﺁﻏﻮﺷﻲ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻫﺴﺖ ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺷﻲ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺣﺘﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻭﻟﻲ ﭘﺮ

ﺍﺯ ﻃﻤﺄﻧﻴﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ...

ﻓﺮﻕ ﻫﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻨﻜﻪ

ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﻱ؟

ﻭ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﺁﺭﻩ ...

ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻲ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ

ﻭ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : ﺑﻲ ﻧﻬﺎﻳﺖ...

ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ

ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﻱ؟

ﻭ ﺳﻜﻮﺕ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ...ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ...ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﻣﻴﺰﻧﺪ...

ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻲ...

ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻲ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ؟

ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : ﻳﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﻭﻟﻲ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ!....

ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ....

ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻱ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ...

ﻓﻘﻂ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻲ ﺍﻳﻦ ﺗﻔﺎﻭﺗﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﺠﺎﻱ ﺩﻟﺖ... ﻛﺠﺎﻱ

ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ....

ﺑﮕﺬﺍﺭﻱ؟ 

 

 

 

عوض نمیشی…؟؟؟ خیالی نیست… تعویض که میشی:)))

 

 

قابل توجه اونایی که خودشون رو میگیرین 

چاه توالت عمومی هم هفته ای دوبار میگیره، فکر نکنن خبریه…..!

 

 

 

ناراحت نشو اگه کسی یه نفر دیگه رو به تو ترجیح داد،

چون تو نمیتونی یه میمون رو متقاعد کنی

که عسل شیرین تر از موزه !

 

 

ﻗﺎﻧﻌﻢ ... !

ﺍﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ ...!

ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩ ...!

ﻗﺮﺑوﻥ ﺩل خودم ﻛﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ

 

 

 

صبرت که تمام شد

نرو

تازه معرفت از آن لحظه شروع میشود

 

 

من

عاشق نیستم !

فقط گاهی 

حرف تو که می شود

دلم ...

مثل اینکه تب کند

گرم و سرد می شود

توی سینه ام چنگ می زند

آب می شود

تنگ می شود 

تنگ می شود

 

 

 

گاهی وقت ها فکر کردن به بعضی ها

نا خود آگاه لبخندی روی لب می نشاند

دوست دارم،

این لبخندهای بی گاه را،

این بعضی ها را،

این بعضی ها را،

این بعضی ها را،

 

 

 

 

اینجا در دنیای من گـــــــــــــــــرگ ها هم افسردگی 

مفـــــــرط گرفته اند....

دیگر گوسفند نمی درند...

به نـــی چوپان دل می سپارند و گــــــریه می کنند..

 

 

http://majnoonebileila.blogfa.com/

 

 

 اعتراض وارد نیست

حکم دادگاه...

زندگی اجباری...

ختم جلسه

 

 

 

 

 

دخترک برگشت

چه بزرگ شده بود!

پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟

پوزخندی زد ...

گونه اش آتش بود ، سرخ ،زرد ...

                گفتم : می خواهم امشب

  با کبریتهای تو ، این سرزمین را

           به

آتش بکشم..

       دخترک نگاهی انداخت ،

           تنم لرزید !

    گفت : کبریت هایم را نخریدند..

      سالهاست تن می فروشم!!

 

 

 

 

آכم بعضـﮯ وقتا بایـכ بــﮧ خوכش یه سیلـﮯ بزنــﮧ و بگــﮧ:

 

احمق نمیخواכت

 

انقـכ خوכتو ڪوچیڪ نـڪטּ...!

 

 

 

 

 

اعتراف تلخیست .... اما ..

عشقم و آن غریبه ... چقد به هم می آیند!!

 

 

 

 

پسرک

ارضا نشد با او

بیرون کشید از رابطه و رفت

دخترک اما باردار شده بود از خاطره ها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چه داروی تلخی است وفاداری به خائن

صداقت با دروغگو

و مهربانی با سنگدل . . .

 

 

 

من گــمان می کــردم، رفتنــت ممــکن نیســت

رفتنــت ممــکن شــد، ...بــاورش ممــکن نیســت

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
من یه دختر خوبم اینم یه ولاگ خوبه داها!؟
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 76