خرابم...
خراب به اندازه همان قاضی که متهم اعدامی اش...
رفیقش بود.
من از دلتنگی هایم برای کسی مینویسم که...
حتی یک بار...
حتی یک بار...
دلش برایم تنگ نشد!!!
نـشستـه ام...
بــه یـاد کــودکــی هـایــم ،
دور "غــلـط" هــا ،
یـک خــط قرمز مـی کــشـم
دور خودم
دور تــــــو !
ﺗﻨﻔــــﺮ ؟!
ﻧــــﮧ !
ﺑﻰ ﺗﻔــﺎﻭﺗــﻤــــ
ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺯ ﺳﺮﺗــــم ﺯﻳـــﺎﺩﻯ ﺍﺳﺘـــ ...
محبت زیادی همیشه آدم ها را خراب میکند!!
گاهی آدم ها میروند!!
نه برای اینکه دلیلی برای ماندن ندارند!!
بلکه آنقدر کوچک اند!!
که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند!!
چـقــــدر ســـختــــه منـــطقـــــي فــكر كنــــي
وقتــــي ...
احــســـاســـاتـــت داره خـــفــت ميـــكنـــه.....
شرم دارم به مادرم بگویم:
آن که بخاطرش قلبت راشکستم...
تنهایم گذاشت.
شاید قانـــون دنیا همین باشد ……
تو صاحب ِ آرزویـــــم باشی کــه ...
شیرینــی تعبیرش برای دیگــــــریست
درد یعنی....
اونیکه دوسش داری بشینه کنارت...
از اونیکه دوسش داره برات بگه...
زندگی یعنی یک نگاه ساده
تنها چند خاطره..
و
تنها چند لحظه...
زندگی یعنی همین، نگاهی به یک عکس ساده
باید مرد باشی تا بفهمی
"احساس" یک زن
فروشی نیست
"هدیه" است
هیچ وقت گریه کردن آدمها رو از این زاویه قضاوت کردید؟
مردم گریه میکنند...
نه به خاطر اینکه ضعیف هستند!!!
بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند....
کاش می فهمیدی
برای این که تنهایم تو را نمیخواهم؛
برعکس …
برای این که میخواهمت ؛ تنهایم …!!!
پله های کجا را آب بریزم؟
کدام شمعدانی را بر لبه ی کجا...!؟
چطور باید بفهمی چه قدر قدم هایت اتفاق ِ روشنی ست؟
چطور باید دوستت داشته باشم
منی که مردان زیادی را دیده ام تویی را که زنان بسیاری را...!؟
حرمتِ انتظار برای همیشه از دستِ عشق رفت
تـــنــهــــــــــــــا یـیــــِِِِِِ
یعنی ذهـنــــم پـــــــــر از تــــــــــــــــــو
و خـــالـــــــــی از دیــگــران هســتــــــــ....
امــــــــا
کـنـــارم خــالــــــی از تــــــــــــو
و پــــــــر از دیــگــــــــران !!!!
طب مدرن
طب سنتی
طب سوزنی
همه را امتـــــــ ــــحان کرده ام
درد بی درمـــ ـــــ ـــان است
درد دوریـــــ ــــــت
خدایـــــــــــااااا …
من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او
چـــرا چـشـمانـم می سـوزنــــد؟ …
"مــن"
به دنــبال
"تــويي" مي گــشت
بــراي " مــــــا " شــدن
دريــغ که
بــازي را
"او" بــــرد.
خوش به حالت حوا ؛؛؛ خودت بودی و آدمت وگرنه آدم تو هم هوایی میشد!
یه بچه دیدم
داشت گریه میکرد و میگفت:
هیچکس با من بازی نمیکنه.
تو دلم گفتم تو بزرگ شو ؛
ببین چه بازیهایی که باهات نمیکنن...!
از شیر باید آموخت...
وقتی شیری طعمه اش را با آمدن لاشخورها رها میکند ، نشان ترس نیست...
بلکه باورش این است که طعمه اش دیگر ارزش خوردن ندارد...
وقتی به کسی بطور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی
اعتماد می کنید، در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت:
شخصی برای زندگی
یا
درسی برای زندگی
خدایــــا !
خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !
جهنم تـــــر از نبــــودنش
جایـــی سراغ ندارم…